ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار قاسم بن الحسن (ع) - اشعار شب ششم محرم - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :46
بازدید دیروز :31
کل بازدید ها :6145180

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

آیینه‌ ی مرد جمل آمد به میدان
یک شیر دل مانند یل آمد به میدان

با سیزده جام عسل آمد به میدان
ای لشگر کوفه اجل آمد به میدان

باید که قبر خویش را آماده سازید
در دل جگر دارید اگر بر او بتازید


رفته به بابایش که این‌گونه شریف است
از نسل پاک صاحب دین حنیف است

قاسم اگر چه قدّ و بالایش ظریف است
امّا خدایی او سپاهی را حریف است

گوید به او عمّه: به بدخواه تو لعنت
مه‌ پاره‌ ی نجمه! به بدخواه تو لعنت


شاگرد رزم حضرت عباس، قاسم
آمد ولی در هیبت عباس، قاسم

در بازوانش قدرت عباس، قاسم
به‌ به که دارد غیرت عباس، قاسم

عمّامه‌ ی او را عمویش با نمک بست
مانند بابایش حسن، تحت‌الحنک بست


قاسم حریف تن به تن دارد؟ ندارد
این نوجوان جوشن به تن دارد؟ ندارد

چیزی کم از بابا حسن دارد؟ ندارد
اصلاً مگر ازرق زدن دارد؟ ندارد

ازرق کجا و شیر میدان خطرها
قاسم بُوَد رزمنده‌ی نسل قمرها

وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت
یک لشکری را ریخت آخر پیکرش ریخت

از میمنه تا میسره روی سرش ریخت
از روی زین افتاد قلب مادرش ریخت

مثل مدینه کوچه ای را باز کردند
پرتاب سنگ و نیزه را آغاز کردند
***محمد فردوسی***


نویسنده حبیب در شنبه 92/8/18 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<